BAAQ Lyrics by Yas is a latest Persian song in the voice of Yas. Its music too is composed by singer while brand new Baaq song lyrics are also written by Yas. This is a popular song among the people of United States of America. The song It is a deep, emotional, and politically charged track that paints a bleak picture of oppression, injustice, and societal struggles. Through intense lyrics and vivid imagery, Yas reflects on corruption, war, loss, and the never-ending fight for freedom. The song touches on themes of broken dreams, resistance, and the cost of speaking out. It’s a powerful call to awareness, questioning the past, present, and future of a society trapped in cycles of suffering and control.
BAAQ Lyrics
[قسمت ۱: ۱۴۰۱]
تا خودکار رو میذارم پای برگ
عقلم ناخواسته برمیداره پارهسنگ
این جهنم فقط خشم میده آرامشم
تمام شب، تماشای نمای شرق
مثل اون بیمنزلی که زل زد به بار کج
واسطهاش اون بالا راه نداده واسه تهش
پای سرو رو میبرید نپیچه لای سقف
عاقبت بدن گرمشو با تبر کوبید رو خاک سرد
مغرور از خلق برهوتی که روزی یک باغ سبز بود
منم و قدمهای آهستم
رویاهام کابوس شدن اما با خطهای واضحتر
به کام مرگ فرو میرم چون حتی نمونده نای ترک
کشیدی پردهها رو به آتیش
این روزها دیگه برنمیگرده به عادیش
اهمیتی نمیدم حتی دیگه به باقیش
چشمها خیس، حسرت اونی که چرا نیست
قاب رو قاپیدی، صاف تابیدی به قاضی
تو نور بسوزیم یا با تاریکی بسازیم؟
البته معلوم نیست این بدیشه یا خوبیش
این چراغو که روشن کنی همه گندها رو میشه
از اون که رشوه داد تا اون که باج گرفت
پاهاش گره خورد به عمق فاجعه
روباهصفت قصه میشه خاطره
تو این محاکمه، فقط مو حاکمه
جریان ستم ناتمام به تن جای طناب
درک ناتوان از این حجم ناجوانمردی
حال فنا، قله زیر چالکنها
اسیر چهارکلام حرف از دین ماجرا
بیصورت گیسو کند حدود بیست و قبر
پیچ و خمِ شیر و خط میون دیو و دد
میرسه یه صدای بیگانه تو نقاب
همه جا تاریک یه گلوله گیجگاهتو شکافت
که فردا پوکههاش تو نور زیبای موزههاست
وحشت دیروز لعنتی بیداره تو صدام
بازمونده، بی آب و تاب و توان
داره تلوتلو میخوره دور فانوسها تو خفا
قانونهامون بیات، عین کابوسهامون عیان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تو دست مادرها سبد لالههای جوان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا ابد میمونه جا موها رو زبان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا دست یافتن رو اسب تاختن
کاخها رو سوزوندن تو دخمه قصر ساختن
اما این دفعه پی چی میگردن؟
از لج هم گلها رو قیچی میکردن
رسید به استخون کارد، یه نقطه شد غار
منتها کاسب خبر از حنجره به حُجره نون داد
هر سو به منفعت خودش موش دووند تا
تو اون داد یادمون بره کی واسه موش توون داد
اون که گفت التماس دعا
میبینی اون طرف پیوست به انتقامجوها
پی روزی ولو به قیمت یارسوزی
آدم لنگ مجبور اسیر چاپلوسی
که فقط وعده میشنید قد درازای زبون
اشاعهی فقر، نقاب حسابهای کلون
امالهی ترس، فشار نگاههای عمود
با شناخت ملت نیاز به شناسایی نبود
همون تفنگ رو هم نشناسی میشه چماق
این دردسرها بالاخره میشه تومور
این میکروفونها وصلن به میک سماق
صفحه شطرنج زندگی شد میز قمار
سینه اتاقم یه پناهندم، از زمان کندم
آرزوهامو تو گذشتهها رها کردم
بدون حتی نیمنگاه به پشت سر
هر کی تونست بین این بگایی حجره زد
به ما که میرسه میگه اگه ساکتی خایه نی
با اتحاد مناسبتی به جای دائمی
قایمی که با بنیبشری نشینی پای میز
که ابایی نداره ملت رو بذاره لای ریسک
چشام خیس، نمیدونی از دل صدپارم
اینم آهنگ نیست، به سکوتم لحن دادم
کسی نمیده دیگه گلهنامهها رو جواب
با تو ما تو سراب، میخوره باتومها تو سرها
با صدای چکمههای باغبونهای صیاد
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا ابد میمونه جا موها رو زبان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
[قسمت ۲: ۱۴۰۲]
مردم آبادی
سرها داغه از افیون آگاهی
ولی دریغ از یه نقطه مشترک بینمون
سر مفهوم آزادی
حتی اتحاد امروز سر گره خوردن نخ بادبادکهاست
زادگاه چپاول، این سالها خزان
بانگ اذان سر میده پایگاه چپا
وردشون آیات
صلوات مِلکِشون آباد
جاده و پل بینشون آزاد
واسه ما مِهرِشون آبان
شاهد باش رو دیوارها گلوله
جیب خالی ما خرجِ قُشون
غنچه کُشون
قنات خالی واسهی دستهای سدّ قُنوته
تو چنته جنونه یه نَنگِ دو نونه
دلم پر میکشه تَنگِ غُروره
هر جور بگم افته
که تاریخ ما به ستم قفله
میپیچن واسه ملت نسخه
کام رو باز کنی که زهر رو بدن خوردت
تو همهمهای که حتی خرد جرمه
من به معنی سکوتم دلم قرصه
این خون تازه جوهر پیشگفتار قصهاس، تو فریب اداشو نخوری که داره هر دفعه عمدا پایین میبره ضریب خطاشو
دلیل بقاشون مساوی باخت همه
بجای اینکه به سر سبز این ملت صبور تاج بزنه
از پاشون خار بکَنه
ساچمه تنت
میکَنه پاشنه درت
انگار غرق لذت از ذوق آتیش و خاکستره
تو قاب یه زنه
که صداش به گوش من میاد
یکی گفت بمون بجنگ قیام
یکی گفت بزور بکن بیا
اون بیرون صف جلو ارباب دولّا راست
آرمان سر همون دلاراست
که ما این ور درگیر هجوم صفریم
تحریم و سرود نفرین
حالا ما عدد کدوم فکریم؟
اون فکری که نمیشناسیم؟
این جلدها عوض میشه جز توش
هزار برچسب و پرسش و گل پوچ
کدوم پرچم یا جنبش الگوتر
از اشک زن و غرش پرشورش
که خودسوز میلاد اون روزه
که جای گوله میباره گلبوسه
سنگین سر از این ننگین زهر
از جو حاکم و تمدید صبر
از حق ساکت و تبلیغ زرد
مغز فاسد تدوینگر
از حرف شاهد اصلی که مفت بر شد به منافع کثیف
اون صفحشو به خون ما تزیین کرد
تا دلش ترکید
زن جیغ زد
از میون جمعیت
همه چهار ستونها لرزیدن
اما حتی انگیزههامون غم انگیزن
تنش رو کوبید رو خاک سرد
این برهوت که روزی باغ سبز بود
دارم به کام مرگ
میرم نمونده دیگه نای ترک
:به مصلحت خود به دختر بیحجاب گفت
“مُهِم اینه دلت پاکه” “مُهِم حفظ خاکه”
“مُهِم به هم رسوندنِ نقاط اشتراکه”
:گفتن
“حسها رو پختن”
“وعدهی دیار انسان خوشبخت”
باز میان حصار قدرت
ما شدیم پیاده نظام دشمن؟
فشار دشمن رو منه با چرخ دندش
به شما که رسید، بد نگذشت
اون خون که میکنه از رگ نشت
از فرزندیه که دیگه برنگشت
تکرار شد، تکراری نه
منو به حال خود بسپارینم
اسمها میرن تو مسیر ریل میندازن
اشکها برات سیل میسازن
این نسخهها بیدوامن
بی دوا منـ
سرفههام بیامانن
که حتی در رفت زِوارِ ماسکم
شاید سرفه صدا رو باز کرد
لگد مال نیمه جان زیر پاشون
به تقلا، به نجات میگه آشوب
میره پا چوب، خون سرازیره پا جوب
سراسیمه واژگون، سرا بینقاب شد
نما دینه
عناوین نمادینه
لاف روشنفکری برای چینه
پروا ز پرواز پرا چیده
اینا روحم رو عمیقأ خراش میده
بازی گرگ و میشه
لطفی که واسه قوم و خویشه
تو خالی، نمیتونی پر کنیش
کرکریش از جو کرک و ریشه
دیگه فردام به درک
بذار لااقل حرفامو بزنم
خاکش رو خوردم، تعصب کشیدم
کجا باس تحصن بشینم؟
ها؟
من که بیپایانم
اینکه آیا میرسم آیا نه
واسم مهم نیست، من آزادم
از جایی بخونم که وایستادم
یه راستگوی مزاحم
سَره به هزار چاپلوس نخاله
قطره اشکهام بارون سوال
مقاومت اولین قانون ثبات
حسرت من نوشتهی رها
این خونهست نه جبههی جهاد
تنفر دارم از تماشا دادن ملت و غم این چهره به جهان
تو چشمات بستست، وا کن، بنگر
به این پیکرهی بی در و پیکر
به این غفلت از صحبت ملت
اون دقت تو بردن و پیگرد
سراسر این خبرا همه
ندا میده یکی از نفرها کمه
بار سنگین کمرا خمه
این آدم نیست، ابر آدمه
ایران شده همه جا مزهی خبر
غافل از بطن لحظهی خطر
وعدهی جهنم غل و زنجیر زد
تا دلش ترکید
زن جیغ زد
تشنه عین لوت
رشته مثل کوه
جاری مثل رود
سرپا مثل سرو
لَخته مثل مو
خشم معتبر
نامردها دستشون تبر
(نامردها دستشون تبر)
[قسمت ۳: ۱۴۰۳]
اینو با دل با دل بیقرارـ
نوشتم، واسم مهم نیست دیگه حاصلش چی دراد
میخوام محو شم تو افق لب ساحل بیکران
یاسر خودم باشم و سایر دیگران
چه خنده بر رویی؟
چه خم به ابرویی؟
پا بده ظالمی
یا بر عکس، نه به صرفه مظلوم
یه سری لودن سری شدن به لحن دستوری
یه سری کودن مثل کودن زیر درخت مصنوعی
این ترازوها میزونن با ابروت
تو کتت نره فرو میکنن تو پهلوت
زیر سقف گردون، از ترسم جرأت رو بدوش
عبور کن، جامو بگیر، جرعتو بنوش
من، یه رُخ جنگجو که روحش کم جونه
همچون میلهی مذابی که خودش خم شد
عدل و داد به لحن چکش
به شرط سرکوب
حتی اینا میخوان بجا کلاه بذارم کپ مرگو
رد کینه پی فتح جانشین
تو راه اتحاد واسه هم فت پا کشیدن
تلنگر برام از توهم درآم
که منفعل و فعال اینجا فقط تفألگران
اگه خبر ادامه داره چون کشش دید
حرف مفتزن بهونه دست منکرش میده
واسش چقدر مهمه که این خاک تو آشوبه
اینا دلاشون در حد کمد آتوهاشونه
این ناتوها کارشون فقط بذر نفرت کاشتنه
واسه کیف ملت کیفر خواستن
تنها راز بقاشون مربوطه به دم و بازدمت
مهمتر از به دست آوردن نگه داشتنه
ابرها سوختن
نگاه به صحرا دوختم
نهال قد کشیده رو قطع کردن به خاطر شکفتن
اون که رویاهاشو گم کرد
تو بیراهههای ممتد
این جادهها بیبازگشتن تا دم دیوارههای غربت
باد خشک سرد
ماه پشت ابر
به باغ مشرفم
دستها به جیب
تو این روند فرسایشی
که قراره فقط یک رونده در سایهشی
ما ابزارشیم
چقدر باغبون بد
چه ترسناک، نمیشه حرف عاشقونه زد
یه محوطه
که عجیبترین کار ابراز محبته
به مجرد خشونت همه چی مرتبه
مجسمه تنها با همه قهر آغوش
بهانه کافیه تا قطره بارون شه
بذر تا خوشه
عزم تا کوشش
مغز باهوش نیست
!فقط قلب خاموشه
میباره تگرگ رو سرمون
جای تبر رو تن چوب
کسی گل نمیکاره نبینه لگد شدنشو
به حسرت دوختنمون
از عطش سوخت لبمون
یه مسافر مجبور مثل قفس تو چمدون
بهارتون تو خزانه
بهارمون تو خزان بیاحساس موند
کلید زندان گم
رو پلکهام خون
دوباره قصه تکرار شد
بسیار خب
اصرار کن
گفتی سطحی بود، اغفال شد
تو دیگه عمق ما رو به خودمون بسپار
اگه الان رو سطح آب دنبال جلیقه نجاته
چون خونهی امیدش اعماق گرداب موند
تنور فتنه داغ ما بین اتفاق
این چند تا بیت به عنوان پینوشت باغ
دیره یا زود، این درکم از جو حاکمه
یه بهت زده جوابش یه لب ساکته
ابرها سوختن
نگاه به صحرا دوختم
نهال قدکشیده رو قطع کردن به خاطر شکفتن
اون که رویاهاشو گم کرد
تو بیراهههای ممتد
این جادهها بیبازگشتن تا دم دیوارههای غربت
[قسمت ۴: ۱۴۰۴]
ابرها میسوختن
تمام شب، پرندههای
شعلهور دارن از اون بالا میافتن
اگه به سوخت دادن بود
من و تو حتی دیگه نیست باکمون
زیر همین آسمون
وقتی هرکی به سویی میگریخت
تو
اونی که منتظرم ایستاده بود
منتظرم ایستاده
شب کور
یه بار هم این ور بوم
بذار زمین چمدون
کنارمی همه دور
خونه منطقه ممنوع
خود منظره مفهوم
کل دفتر من سوخت
همه ناقل خبر منسوخ
اینا پاچیدمون
از پا چیدمون
تو تو بغلم باقی بمون
میتابی تو عمق شب تار
غنچه تو بهت غم باغ
گُر درونم از تن داغت
گوش و زبون من کر و لال
روح سبکتر از پر کاه
روی من و لب از لب یار
دو آتیشه عین قبلنا
قالیچه بین چمنها
خالی شه قر کمرها
نه بازیچه سیل خبرها
چه تقلایی لا تقلا؟
جدولها زیر جدلها
با تبرهایی که از طلان
آشیونه کلاغها رو دکلهان
همه امیدمی
تو هوام دم تو می دمید
پی بهانه برای روییدنی
فدای لب بوسیدنیت
نوای قلب تو سینمی
تو قامت یک اسیر
سرم رو به دامنت بپذیر
نجابتت چه اصیل
لطافت یه نسیمی که می وزید
جاریه ریتم
بیا هم پیاله بادیه شیم
ببین از همین زاویه دید
میشه از الان تا ابد قافیه چید
تو این پیچ تند، گیج و گنگ
کسی چه میدونه که چی میشه حکم؟
میباریده خون از تاریخمون
تو تو بغل من باقی بمون
دیگه پلها ریختن
امید واهی عذاب رو میکنه طولانیتر
این سکان لق، افتاده تو یه طوفان سخت
میذارم استخون لای زخم
محو تماشای موهای لختت
تو این حصار تنگ
بباره سنگ
هر طوری بشه کنارتم
یکی هست
هنوز دیوار تکیهات
لای سنگها دلی هست
اما نمیده بیگانه ملیت
صدا عربده از دور
نوک اسلحه دستور
رأی تبرئه محکوم
جاری از لبت هذیون
چراغها رو شکوندن و خاموشی زدن
بدون واکنش و نظر
شدیم فقط تابوتکش خبر
اینا میخوان نابود بشه بشر
تو دیگه به روم آغوشت رو نبند
منو با بوسههات بخواه
تو دلم محفوظه جایگات
بی تو کابوسه راه خواب
رو نوک نازک شاخهها
تو هجوم آفت
سرا بد تر از گلوله داغن
داده تکیه به ستون لاغر
تا بستن دکون آخر
جواب گندید تو لُپ داور
روان درگیر، دروغها باور
من که با این چپق چاقم
خیره به افق باغم
نه که عقب کشیدم
ولی نقشه رو از قبل کشیدن
بذار آروم بغلت بشینم
تا اینجا خون اومدم رسیدم
میون وضعیتی که از یتیم
تا ننه بابا دار هم اذیتیم
باقی راه تو عزیمتیم
قافیهها جدیه، نه زینتی
وارث این خونه
داره جلو آینه میخونه
حادثه که خبری نداره
خبره که حادثه میکنه
چرخی که این چرخه رو میشناسه
داره دیگه آهسته میرونه
حالا یه ناکس بی بته
داره واسه جایزه میدوئه
یه لب هرز
هم و غمش تعرفه ست
مملکت خود معرکست
دلم خونه چشمم پنجرست
جنگ منفعت و معرفت
گفتگوت خورد به کوه
جای چکش حفره موند
حالا اونا با پتکشون
دارن میان طرف جفتمون
اون تار موت
یعنی آخرین ریسمانمون
اگه به سوخت دادن بود
من و تو حتی دیگه نیست باکمون
تو منتظرم ایستاده بودی
BAAQ Lyrics Meaning
This song is deeply poetic and filled with strong imagery, emotions, and social commentary. I’ll break down the first part (قسمت ۱) in simple, conversational English while keeping the depth of its meaning intact.
[Breaking Down قسمت ۱ (1401)]
This section paints a dark and intense picture of struggle, injustice, and the suffocating reality of oppression. The lyrics are filled with frustration, grief, and the fight against a system that crushes its people.
#[Starting with a Heavy Heart]
The first few lines introduce a feeling of hopelessness. The rapper picks up his pen, but his mind is filled with heavy thoughts—so heavy that they feel like stones being thrown. He describes his surroundings as a hell that only fuels his anger instead of bringing him peace. There’s a contrast between watching the eastern sky (possibly representing a hopeful direction) and the brutal reality he’s trapped in.
He likens himself to a homeless person staring at a crooked wall—symbolizing how the system has denied people stability. The “higher-ups” don’t let people climb up or succeed. Instead, they cut down even the tallest trees (strong individuals), ensuring no one rises above. This reflects how power is used to silence those who resist.
#[A Fallen Utopia]
The imagery of a once-green garden turning into a barren wasteland shows how a once-thriving land has been destroyed. There’s regret in his slow steps—his dreams have turned into nightmares, but they have become clearer. He is too tired to even try escaping the situation; he is slowly sinking, as if death is his only way out.
The reference to burning curtains suggests a world where truth is hidden. The past is gone, and the present is chaotic. He doesn’t even care about the future anymore. Tears are shed for those who are gone, for those who have disappeared under oppression. He questions whether to burn in the light (truth) or to live in darkness (ignorance). Either way, both options seem doomed.
#[Exposing Corruption]
Then comes a hard-hitting verse about corruption. When you turn on the light, all the hidden filth is exposed—bribes, betrayals, and those who profit from suffering. The fox-like figures (representing deceivers) are becoming mere stories of the past, but the cycle of injustice continues. Even when people are punished, it’s only those with “thin hair”—meaning the system never truly falls, only small figures do.
The noose that once choked the oppressed is replaced by deeper wounds of injustice. The pain isn’t just physical—it’s psychological. The world is ruled by false religious justifications, and innocent people are sacrificed while others justify it with distorted beliefs.
#[An Unfinished Struggle]
Suddenly, a foreign voice appears, symbolizing outside forces interfering in the country’s struggles. The scene is dark, and a gunshot to the head signifies both literal and metaphorical execution. The irony? Tomorrow, the same bullets will be displayed in museums as historical artifacts. The suffering of today becomes a story for tomorrow—one that is often sanitized and repackaged for public consumption.
Even though the horrors of the past should fade, they remain alive in the voices of survivors. These survivors are lost, restless, and barely holding on. They stumble in the shadows, carrying the weight of the past.
#[A Never-Ending Cycle]
The laws are outdated, just like the constant nightmares that haunt them. Soldiers’ boots stomp on the ground while young bodies are carried in coffins. Mothers hold baskets of flowers, symbolizing lost youth and shattered dreams. The cycle repeats—boots on the ground, coffins in the air.
The system is built on oppression. They destroy one ruler’s palace, only to build another dungeon in its place. But this time, what are they looking for? Even flowers are being cut out of spite.
The knife has reached the bone—meaning patience is running out. The people are exhausted. Yet, as businesses profit from war and oppression, the real voices are silenced. Those who once asked for prayers are now seeking revenge.
#[A System of Exploitation]
People are willing to betray their closest friends for financial survival. Flattery and deception become the only way to stay afloat. Instead of solutions, they are given empty promises—so many that lies have become as long as their tongues.
The poor suffer while the rich manipulate money. Fear spreads through the nation. The ruling powers don’t need to identify enemies; they already know how to control people. Even if the weapons change, oppression remains—whether through a gun or a club.
The situation becomes like a growing tumor—something that will eventually explode. Meanwhile, the microphones only amplify meaningless words, and life has turned into a high-stakes gambling table.
#[A Feeling of Powerlessness]
The rapper feels like an outsider in his own time. He has disconnected from his past dreams, letting go of them. In this game, some manage to profit and establish businesses, while others are left behind, accused of cowardice. Unity is only temporary and conditional—it is not a lasting solution.
The artist is drowning in grief, but this isn’t just a song—it’s the voice of his silent suffering. No one responds to the cries for justice anymore. Instead, people are beaten into silence. The sound of military boots echoes in the air.
Again, the same haunting lines return—”boots on the ground, coffins in the air.” These words remind us that the losses are permanent, the pain is endless, and history keeps repeating itself.
[Final Thoughts on قسمت ۱]
This section is a powerful expression of frustration with oppression, corruption, and the cycle of violence. It paints a grim picture of a society where justice is absent, lies are the norm, and people are caught in a system that keeps them powerless. The imagery is heavy, and the message is clear—history keeps repeating itself, and those in power will do whatever it takes to stay there.
Would you like me to continue with قسمت ۲?
FAQs
Q. Who has sung BAAQ song?
A. BAAQ song is sung by Yas.
Q. Who wrote BAAQ lyrics?
A. BAAQ lyrics are penned by Yas.
Q. Who has given the music of BAAQ song?
A. BAAQ music is composed and produced by Yas.
“This concludes the lyrics of BAAQ” by Yas. If you like this song please share it with your friends and family in USA. If you find any errors in it, please feel free to submit the correct version via the Contact Us section.